روزي هارون الرشيد از كنار گورستان مي گذشت .
بهلول و " عليان " مجنون را ديد كه با هم نشسته اند و سخن ميرانند. خواست با ايشان مطايبه كند. دستور داد هر دو را آوردند.
گفت : من امروز" ديوانه " مي كشم. جلاد را طلب كن.
جلاد في الفور حاضر شد با شمشير كشيده. و عليان را بنشاند كه گردن زند.
گفت : اي هارون چه مي كني؟
هارون گفت : امروز" ديوانه " مي كشم.
گفت عليان : سبحان االه ، ما در اين شهر:" دو ديوانه " داريم، تو" سوم " شدي. تو ما را بكشي ،" چه كسي تو را بكشد؟."
:: موضوعات مرتبط:
داستان های بهلول ,
,
:: بازدید از این مطلب : 639
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4